مادرانهمادرانه، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

مادرانه

28

تولد محدثه - 20 بهمن 1392 صبح روز بیستم بهمن 1392 منو بابایی از خواب بیدار شدیم  و آماده ی رفتن به بیمارستان. به خاله زهره زنگ زدم تا اونم آماده بشه و ساعت 6 از خونه زدیم بیرون . حول و حوش هفت بود که رسیدیم بیمارستان صدوقی . منو خاله جون رفتیم به سمت زایشگاه و بابایی هم رفت تا کارای بستری را انجام بده .   دل تو دل هیچ کدوممون نبود تا تو به دنیا بیای . وارد زایشگاه که شدم برگه ی خانوم دکترا نشون دادم و اونام گفتند تو اورژانسی نیستی منم گفتم فشارم بالا بوده و دکتر گفته شب برو ولی من به اختیار خودم صبح اومدم. پرستا ر اونجا هم منا خوابوند تا صدای قلب تو را بشنوه و فشار منا بگیره گفت صداش خوبه و عجله نکن . بدتر از تو هست ...
14 تير 1393

27

تولد آنیکا - 20/2/93 - شیراز   دلم میخواست زود تر از اینا می اومدم تا بهترین لحظات زندگی مو ثبت کنم ولی بچه داری غیر از شیرینی سختی های خودش رو داره! الانم یک چشمم به آنیکاست که بیدار نشه و بتونم جند خط بنویسم! شاید باور نکنید ولی این پست رو طی ۱ هفته کامل کردم !   زایمان اونقدرها هم که شنیده بودم سخت نبود . سخت تر از اون دل درد ها و گریه های بی وقفه آنیکاست که بعدا مفصلا درموردش مینویسم!و اما خاطره زایمان من! شب قبل از زایمانم تقریبا آروم بودم به خدا اعتماد داشتم.میدونستم که نمیذاره کسی که باورش داره آب تو دلش تکون بخوره. یک دوش حسابی گرفتم و موهامو بیگودی پیجیدم! یک لاک صورتی جیغ هم به سلیقه امیر زدم ک...
14 تير 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد